بازار بزرگ اصفهان گنجینه پر رمز و راز تاریخ
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۴۳۷۹۴۳
به گزارش ایرنا، بازار اصفهان دالانی از انبوه گنبدهایی است که پشت سر هم قطار شده اند و تا آنجا که چشم کار میکند پیش میروند. در میانههای بازار و در تلاقیراستهها، گنبدخانه چهارسو رخ مینماید. گنبدخانهای بلند که بیننده را از هر چهارسو به سوی بازار و سراها راه مینماید و درهمین اثنا همه هوش و حواس بیننده را معطوف به نقشهای آجری تاریک و روشن در گرداگرد و زوایایش میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیننده در بازار محو تماشا میشود. با وارد شدن به بازار انگار پا به شهری مسقف گذاشته که ساکنانش بازاریان و تاجران و حجره داران با پیشههای مختف اند که گاه در حجره و گاه در سرا و گاهی هم در تیمچه گذر زمان میکنند. مس میکوبند، پارچه نقش میزنند، نقره قلم میکوبند، نگارگری میکنند، نخ میفروشند و هزار صنعت و کار و بار دیگر که همه جملگی مشق زندگی بر دفتر روزگار بازاراست.
بازار اصفهان را از هر طرف بگیری از میدان کهن شهر(میدان عتیق) در بازار نظامیهیا از سردر قیصریه از راسته چیت سازان در میدان نقش جهان، جهانی آمیخته از زیبایی، سادگی، شکوه ،جلال و ابهت است که یک جا چهره در نقاب دالانها و گنبدها کرده است.
محور بزرگ بازار اصفهان که انبوه راستهها و سراها را در خود جا داده دو بزنگاه تاریخی در اصفهان را یادآور میشود، یکی زمان سلجوقیان و دیگری زمان صفویان که در هر دو دوره شهر تحولی بزرگ و بنیادین را از سر گذرانده است.
بازار اصفهان با تمام رگ و پیوندهایش راهش را از مسجد عتیق آغاز کرده است.جایی که اولین میدان شهر یعنی میدان عتیق در یکی از کهنترین بخشهای شهر شکل گرفته است. بیش از هشتصد سال پیش بازار اصفهان پاییدن گرفت، رشد کرد و مسیرش را رو به میدان نقش جهان و بازاری که بعدها در دوره صفویه ساخته شد ادامه داد.
بازار بعد از شروع حکومتهای اسلامی در ایران در کنار مسجد جامع و عمارتهای حکومتی تکامل یافت و از اهمیت زیادی برخوردارشد تا جایی که این سه به عنوان مراکز اقتصادی ، مذهبی و سیاسی در کنار هم و در یک میدان به عنوان مراکز ثقل حکومت قرار میگرفتند. ساختار بازار اصفهان در دو دوره حکومت سلجوقیان و صفویان شکل گرفته است؛ یکی در میدان عتیق در کنار مسجد جامع عتیق و ارگ ملکشاه و دیگری در میدان نو یا همان میدان نقش جهان در کنار مسجد جامع عباسی و عمارت عالی قاپو.
بازار در کنار عناصر اقتصادیاش که کوچکترین واحد آن حجره است، عناصر مذهبی، علمی و خدماتی مثل مساجد، مدرسهها، کاروانسرها و حمامها را هم در دل خود جای داده است.
سقف راستههای بازار اصفهان گنبدی و آجری است و در محل تلاقی دو راسته چهارسوها با گنبدهای بلندتر و باشکوهتر از گنبد راستهها قرار دارند. حجرههای راسته، محل عرضه کالاها و صنایع و سراها محل تجمع کالاها و تولیدات هستند.
سراها با معماری چهار ایوانهیا با صحنهای هشت ضلعی و یا مدور گاه روباز و در برخی موارد سرپوشیده اند. حیاطهای گشوده سراها گاهی با یک حوض میانی همراه بوده که ضمن زیبایی، موجب تلطیف هوا میشود. سراها در یکیا دو طبقه مشتمل بر حجرههایی هستند که محل کالاهای راسته مربوطه است. در مقیاس بعدی بازار،سراهای سرپوشیده در بازار به تیمچه معروف اند. تیمچهها از سراها کوچکتراند، سرپوشیده اند و از معماری و تزئینات زیباتری برخوردار هستند. تیمچهها حجرههای مرغوبتری دارند و بیشتر دفاتر کار تاجران و بزرگان بازار ومحل ملاقات و دادوستد آنها با تاجران دیگر است.
بازاراصفهان یکی از بزرگترین و قدیمی ترین بازارهای سنتی ایران است که توانسته با حفظ بسیاری از عناصر معماری و همین طور با دربرگرفتن آثار تاریخیای که بخشی از ماهیت اجتماعی و فرهنگی و مذهبی را تشکیل میدهند، گردشگران زیادی را برای بازدید جذب کند.
استان اصفهان به عنوان قطب گردشگری کشور بیش از ۲۲ هزار بنا و اثر تاریخی این استان شناسایی شده و یکهزار و ۸۵۰ مورد آن به ثبت ملی و چهار اثر آن به نامهای میدان امام (نقش جهان)، کاخ چهلستون، باغ فین کاشان و مسجد جامع به ثبت جهانی رسیده است.
برچسبها اصفهان میراث فرهنگی تاریخ پروندهٔ خبری گردشگری و میراث فرهنگی نصف جهانمنبع: ایرنا
کلیدواژه: اصفهان میراث فرهنگی تاریخ اصفهان میراث فرهنگی تاریخ اخبار کنکور بازار اصفهان مسجد جامع راسته ها نقش جهان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۴۳۷۹۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
ایسنا/اصفهان نویسندۀ سفرنامۀ «در کلمات هم میشود سفر کرد» داستاننویس و فیلمسازی است که از زیباییهای اصفهان در روایت سفرش به این شهر در هنگامۀ پاییز میگوید، اما حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصفجهان را به یاد میآورَد.
آدم باید خیلی بیذوق باشد که به اصفهان سفر کند، در دل طبیعت و باغات آن غرقه شود، میان معماری نابش از این سو به آن سو برود و تاریکروشنِ ادبیات و تاریخ این دیار را تجسم کند، اما شوری در وجودش هویدا نشود! در وجود این شهر شوریده همواره رازها و استعارههایی پنهان بوده است که شاید با دیدگان به نظر نیایند، اما حس میشوند، سرها را پرشور و دلها را حیران میکنند. آنهم نه به وقتی که شهر در بینقصترین روزگار خود به سر میبرد، بلکه در همین زمانۀ ما که مسافران، زایندهرود را کمآب یا بیآب میبینند، بیغشترین آثار معماری را زخمی و بیرمق در اسارت داربستها دیدار میکنند و در خیابانها یا کوچههای شهر هزاران چالهچوله و نازیبندگی خودنمایی میکند، باز هم دیدن اصفهان آدمی را به هیجان میآورد و همزمان آرامشی دلنشین به او میبخشد.
نمونۀ آن را باید در سفرنامۀ نهچندان معروف اصغر عبداللّهی از اهالی قلم کمنظیر جنوب ایرانمان، یعنی آبادان گرم و صمیمی یافت. عبداللّهی در همین روزگار ما به اصفهان میآید و در خاطرات سفرش موسوم به «در کلمات هم میشود سفر کرد» پا به این شهر میگذارد. او نیز برخی کموکاستیهای شهر اصفهان به چشمش میآید و آزارش میدهد، اما از یادداشتش به نصف جهان معلوم است که خیالش به پرواز درآمده و اشتیاقی یافته که بازتابش در قلم او یافتنی است.
گلچینان گلچینان به سمت چهارباغ
اصغر عبداللّهی، داستاننویس و فیلمساز، در این سفر که روایتش را به قلم میآورد، هنگامۀ پاییز است و از زیباییهای اصفهان در این موسم فراوان میگوید. اما او بارها به اصفهان پا گذاشته و چهار فصل آن را دیده است، و حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصف جهان را در یاد دارد و میگوید:
«اصفهان شهری نیست که در یک نظر و یک سفر کشف شود. اگر بهدلخواه مسافر اصفهانی، اردیبهشت هم ماه خوبی است برای نظربازی با شهری که پُر از تکههای کوچک نقاشیهای لاجوردی و فیروزهای است. هم آفتاب دارد، هم نمنم باران و نرمهبادی که از روی میوههای خوشطعم درختان کویری گذر کرده است.»
عبداللّهی از نویسندگان قدر و آگاه به ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانزمین است. همین مسئله نیز بر منحصربهفردشدن داستان سفرش به اصفهان تأثیری مهم گذاشته است. او سفرنامهای دارد که مثل اصفهان جان و روحی در آن میتوان یافت. عبداللّهی در این گزارش سفرش به زیبایی از قدرت خیال و تخیل نویسندگی خود بهره میبرد و غالباً در دیدار با جایجای شهر به یاد اثری مکتوب در ادبیات یا تاریخ میافتد و به زیبایی با اصفهان کنونی پیوند میدهد که شاید از پس خاطر و نوشتار هرکسی بر نیاید.
این داستاننویس در همان ابتدای کار از خوانندهاش میخواهد که پیش از هر جاذبهای به دیدار چهارباغ برود: «سلانهسلانه یا به قول قجرها گلچینان گلچینان برو به به سمت چهارباغ» وقتی به چهارباغ میرسد، همزمان با دیدن این خیابان شگفتانگیز یادش به داستاننویسان نامدار اصفهان میافتد. و میگوید در چهارباغ باید با داستاننویس اصفهانی، علی خدایی، قدم زد.
فقط خدایی نیست. این آبادانی وقتی در اصفهان درختان و گلها را در جایجای شهر میبیند و وقتی آواز پرندگان چون آهنگی دلنواز به دلش مینشیند، یاد نویسندۀ فرانسوی، آندره مالرو میافتد؛ رماننویسی که رُستنیهای نصف جهان سرمتش و بهگفتۀ عبداللّهی در گوشهای از خاطراتش چنین به آنها اشاره میکند: «گل ابریشم سرخ و گلهای کاغذی افشان و سه گل ارغوانی بر یک درخت انار در حیاطی [...].»
بعد به یادمان میآورد که مالرو، مالرویی که تمام دنیا را زیرپا گذاشته بود، حساب سه شهر اصفهان و ونیز و فلورانس را از همۀ دنیا جدا میکرد، چون هیچ شهر دیگری به پای زیبایی و شکوه و شیدایی این سه نمیرسد. گشتوگذار در اصفهان، نویسندگان یا کتابهای ادبی بسیار دیگری را به خاطرش میرود. «صادقممقلی؛ شرلوک هلمس ایران یا داروغۀ اصفهان» اثر کاظم مستعانالسلطان و «ده قزلباش» اثر حسین مسرور سخنیار اصفهانی از آن جملهاند.
آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند
عبداللّهی با قدمزدن و گشتن در اصفهان بهجز ادبیات، تاریخ را هم پوینده و جاندار در برابر دیدگانش میبیند. وقتی در عمارت چهلستون است، ظلالسطان، شازده قجری و حاکم اصفهان را میبیند که چطور دستبهکمر دستور میدهد تا آدمهایش نقاشیهای این بنای باشکوه را و گچبریهای ظریفش را با هرچه که به دستشان میآید، تخریب کنند.
بعد در غیاب این شازده قجری پا به اندرونی معروفش میگذارد! همان جا که حالا موزۀ هنرهای تزئینی و معاصر شهرمان شده است و تاریخ خودش را دارد، همان جا که قرنهای درازی به رکیبخانه شهره بود. در اندورنی، عبداللّهی ویلفرد اسپاروی اهل انگلستان، معلم سرخانۀ بچههای ظلالسطان را میبیند. او در دل این موزه، همان لحظهای از تاریخ اصفهان را به چشم میبیند که اسپاروی با خانوادۀ ظلالسطان بهصورت گروهی نمایشنامۀ «توفان» شکسپیر را اجرا میکنند، گویی که خیلی از این نمایش نمیگذرد و دیوارهای عمارت هنوز آن را به یاد دارند. بعد فرزندان حاکم اصفهان یا نوههای ناصرالدینشاه دور هم با معلمشان داستانی از ادگار آلن پو میخوانند.
و همۀ اینها را عبداللّهی میبیند! درگذشتگان بسیاری در یادش جان میگیرند. حتی ناصرخسرو و شاردن و گوبینو و دهها نفر دیگر را میبیند که هنوز ردشان در اصفهان پیدا میشود؛ همانطور که در دل هر بنای تاریخی و کوچه و خیابان و منظرۀ شهر آیندۀ این دیار را هم به تماشا مینشیند.
او این آینده را در عکسها میبیند، مثلاً جایی که از دانشجویان دانشکدۀ هنر اصفهان مینویسد: «برو به عمارت پُرنقش و نگار و به سقف نگاه کن و به یاد بیاور که تصویری از تو در تعداد زیادی از این عکسهای دانشجویان احتمالاً دانشکدۀ معماری حالیه که در غیبت شازده در عمارت توحیدخانه مستقر هستند خواهد بود. آنها تو را به یاد نمیآورند، تو هم آنها را فراموش خواهی کرد اما در این عکسهای دیجیتال باقی خواهی ماند.»
بعد در جایی دیگر دوباره از عکاسی مردم اصفهان و مسافرانش و از عکسهایی که عمرشان بیشتر از آدمهاست برایمان تعریف میکند؛ همان عکسهایی که وقتی عبداللّهی به آنها خیره میشود، احساساتش را دربارهشان اینگونه نشان میدهد: «آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند. و غم ملایم خودخواستهای در من مِهِ متراکم میشود.»
مرجع:
عبداللّهی، اصغر (۱۴۰۰)، «در کلمات هم میشود سفر کرد»، تهران: چشمه.
انتهای پیام